آخرین مطالب
امکانات وب
بگو دوستم داری تا زیباتر شوم بگو دوستم داری تا انگشتانم از طلا شوند و ماه از پیشانی‌ام بتابد بگو دوستم داری تا زیر و رو شوم تبدیل شوم به خوشه‌ای گندم یا یک نخل
بگو! دل دل نکن ...بگو دوستم داری تا به قدیسی بدل شوم بگو دوستم داری تا از کتاب شعرم کتاب مقدس بسازی تقویم را واژگون می‌کنم‌و فصل‌ها را جابه‌جا می‌کنم اگر تو بخواهی
بگو دوستم داری تا شعرهایم بجوشند
و واژگانم الهی ,چشمهای تو...ادامه مطلب
بــه مُردادی ترین گرمـــا قسم، بدجور دلتنگم
شبیه گچ شده از دوری ات، بانوی من، رنگم!
حسودی می کند دستم بــه لبهایی کـه بوسیدت!
وَ من بیچاره ی چشم تو ام... با چشم می جنگم!
تنم از عطــر آغـــوش ِ تــو دارد باز می سوزد
جهنّم شد بهشتم؛ تا پرید آغوشت از چنگم
نظام ِ آفـــرینش ناگهـــان بـــر عکس شد ، دیدم-
زدی با شیشه ی قلبت شکستی این دلِ سنگم!
گلویم را گرفته بُغضی از جنسِ سکوت امشب
"گ ,چشمهای تو...ادامه مطلب
ما را در سایت ,چشمهای تو دنبال می کنید
برچسب : مردادیترین,گرما, نویسنده : azad1234 بازدید : 50
گناهش چیست تُنگی، عاشقِ ماهی شود اما...تمامِ عمر،ماهی از وجودش بی خبر بودن؟؟
چه می کردی،اگر یک عمر گلدانی شوی اما...تمامِ فکرِ گل از باغ و باران شعله ور بودن؟؟
گمانم شاعر و آئینه همزادند...امّا شعــر...چه می شد یک دو خط، از حسِّ جیوه باخبر بودن؟؟
نمی دانم!..نمی دانم که می دانی؟!..ولی حس کنچه حـــالی دارد از نادیده هــم... نادیده تر بودن؟!
خیالی نیست. "خورشیدی" . بتاب و حکمرانی کن.که عـــادت کرده ا ,چشمهای تو...ادامه مطلب
ما را در سایت ,چشمهای تو دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : azad1234 بازدید : 65
کنار حوض سنگیلرزید دلممی دانموزید نسیم یادت در مننگفتنی بود حالمدوباره عاشقدیوانه دوباره
پر از تواز من تهیکه تمام نمی شوی هیچوقتغریب سُرای غربت نشین همیشه
کنار حوض سنگیغرق تماشای ماهی که رقص ماهی ،لرزاند دلش راحالم نگفتنی بودنگران نباش زیباما حتی در کوچ خیابان ها هم به هم می رسیمحالا ردیف شدقافیه ی قیافه ام
نه گفتنی و نه شنیدنیحالمفقط دیدنی بودحالاحوّای دلت چگونه است؟
ارکیده کوچکسرایی ,چشمهای تو...باید برویم ازاینجابه سیّاره ای که مردمانش نمی چینندگل هارا وپراونه های بی گناه رابه تورنمی اندازنددرخت هارامی فهمندو ازرگ های قلبشان پنجره های بسته نمی سازند... بیاکوچ کنیم به جایی که دل شکستن جرم است وهنوزهم عاشق شدن عاشق ماندن بین اهالی دهکده هایش مرسوم است ... من اززمین وآدم های سنگی اش خسته ام تیرمی کشداستخوان های دل شکسته ام چمدان دلتنگی هایم را شبانه بسته ام و درایستگاه تنهایی منتظر قطاری که ,چشمهای تو...ادامه مطلب